خلاصه و گزارشی از کتاب «درک روابط ادیان»

Understanding Interreligious Relations; David Cheetham, Douglas Pratt, and David Thomas; Oxford University Press; 2014

 

انتشارات آکسفورد در سال ۲۰۱۳ این کتاب را با همراهی بیش از ۱۵ نفر از متخصصان مباحث ادیان از آئین هندو و بودیسم گرفته تا مسیحیت و اسلام، منتشر کرده است. کتاب در دو بخش اصلی سامان یافته است که بخش اول «ادیان و دیگریِ دینی» نام دارد و به معرفی برخی آموزه‌های کلی ادیان و نگاه پیروان آن دین به پیروان دیگر ادیان می‌پردازد و شامل ۷ فصل است که هرکدام توسط نویسندگانی متخصص در هر دین نگاشته شده است. بخش دوم «موضوعات و مباحث روابط بین ادیان» نام دارد و موضوع اصلیِ کتاب درباره‌ی روابط بین ادیان را شرح می‌دهد. این بخش ۱۰ فصل دارد.

ایده‌ی اصلی کتاب این است که در دنیایی که ادیان متعددی در آن حضور دارند، باید این تفاوت و تعدد را بپذیریم. خوانش انتقادی از چهارچوب بحث‌های موجود در فضای گفتگوی ادیان که در این کتاب ارائه می‌شود، می‌تواند کمک کند درک کنیم تکثر ادیان همان‌طور که می‌تواند تنش‌زا باشد، می‌تواند صلح‌آفرین هم باشد.

 

محتوای هر فصل

فصل اول کتاب همان مقدمه است که نکات کلی درباره‌ی ساختار کتاب را بیان کرده است، بنابراین، خلاصه‌ای از محتوای هر فصل را در ادامه می‌خوانید.

 

فصل دوم

دیوید چیت‌هام که سرپرست نویسندگان است، نگارش فصل دوم را نیز به عهده داشته است. او در این فصل با عنوان «دین و دیگریِ دینی» درباره دین و دیگری دینی هم از منظر عمومی و هم از دیدگاه ویژه مطالعات ادیان صحبت می‌کند و ادعا می‌کند مطالعات آکادمیک ادیان وارد منازعات پیچیده‌ای شده‌اند که باعث شده است دین را از نگاهی پست مدرن بشناسند و همین مسئله موجب شده برخی از ویژگی‌های دین را که از پیش در آن موجود بوده است، نادیده بگیرند مانند اینکه گفتگو یکی از اهدافی است که در خود ادیان وجود دارد نه آنکه حاصل برساخته‌های آکادمیک و دنیای مدرن باشد.

نویسنده مدافع رویکرد فعال در مواجهه با دیگریِ دینی است نه رویکردی منفعل که به جای تاکید بر تعامل عملی  متاثر از نظرورزی‌های صرف است. او با نام بردن از فیلسوفانی همچون جان هیک و قراردادن آن‌ها در مقابل جامعه‌شناسانی چون جاناتان اسمیت توضیح می‌دهد که رویکرد نگاه کاملاً فلسفی در توصیف دین و استفاده از آن برای حل چالش‌های مواجهه‌ی بین پیروان ادیان ممکن است باعث شود واقعیت‌های فرامتنی از جمله عوامل تاریخی فرهنگی و اجتماعی در بررسی مواجهه‌ی پیروان ادیان نادیده گرفته شود.

او در توضیحِ مفهوم دیگری و دیگریِ دینی، ضمن اشاره به مفهوم «دیگری» در آرای فیلسوفانی چون هگل، نگاه امانوئل لویناس را برجسته می‌کند که اخلاق را فلسفه اولی تلقی می‌کرده است. و در ادامه، با ذکر نگاه‌های متفاوتی از متفکران متعددی همچون مرلوپونتی و کسلر و…، سعی می‌کند منظور از مفهومِ دیگری را شرح دهد.

 

فصل سوم: هندوئیسم و دیگریِ دینی

جفری لانگ در این فصل، دیگریِ دینی را از منظر هندوئیسم بررسی می‌کند. با مطالعه‌ی این فصل متوجه می‌شویم دیدگاه هندوها به غیرهندویان یک‌شکل نیست و یک طیف وسیع را تشکیل می‌دهد که یک سرِ آن پذیرش تمام‌وکمال غیرهندویان و حتی انطباق با آن‌هاست و سرِ دیگرش نپذیرفتن و نزاع‌های ممتد. پس هندوها را نمی‌توان یکسره شمول‌گرا یا انحصارگرا دانست. مثلاً افرادی چون گاندی و پیروانش، با اینکه او یک جنبش اجتماعی راه انداخته بود و نه دینی، اما در باورهای دینی هم پذیرندگی بسیار بالایی داشتند و در باورها هم عملاً همچون شمولگرایان شده بودند. در مقابل، بخشی از ملی‌گرایان افراطی هندوستان نگاهی انحصارگرایانه به دین خود دارند و دیگریِ دینی را که شامل مسیحیان، مسلمانان، بوداییان و… می‌شود، به مناسبات سیاسی و اجتماعی خود راه نمی‌دهند.

 

فصل چهارم، یهودیت و دیگریِ دینی

ادوارد کِسلِر که یک متأله و فیلسوف بسیار فعال در حوزه‌ی گفتگوی بین ادیان است و مؤسسه ولف را به همین هدف تأسیس کرده است، در این فصل از یهودیت می‌نویسد و روابط یهودیان با پیروان دیگر ادیان. او معتقد است، یهودیان به‌دلیل زیستن در مناطقی با اقوام مختلف، لاجرم با دیگران و غیرخودی‌ها تعامل داشته‌اند و این سبب شده است که تعامل با اشخاصی خارج از قوم و آئین یهودیان،‌ امری دیرینه باشد نه چیزی نوپدید. همچنانکه ابراهیم نبی (ع) هم چنین بود.

این تعامل لزوماً به‌معنای پذیرش نیست. در دین یهود گاهی برخی اقوام دیگر مانند عمالقه کاملاً انکار شده‌اند و گاهی نیز پیامبرانی چون عاموس، چنین گفته‌اند که خداوند با اعضای تمام اقوام سخن گفته و برای نجاتشان مداخله کرده است و این مسئله مختص یهودیان نیست و همین مبنای پذیرش دیگریِ دینی شده است.

کسلر به‌صورت کوتاه تاریخچه‌ای از دیدگاه یهودیان به دیگری از ابتدای دوران پیدایش تا دوران معاصر بیان می‌کند. مثلاً از دیدگاه‌های ابن میمون فیلسوف یهودی قرون وسطی، سخن می‌گوید و اشاره می‌کند که او عیسی و محمد (ص) را به‌عنوان مبلغان یکتاپرستی پذیرفته بود، هرچند که اجبارِ موجود در این آئین را نقد می‌کرد. همچنین به پیدایش دیدگاه‌های ضد سامی و ضد یهودی در میان متفکران و سیاستمداران در دوران روشنگری اشاره می‌کند که در ادامه نیز به تنفر برخی از ملت‌ها از یهودیان و نژاد سامی و در نهایت به هولوکاست منجر شد.

او همچنین به درستی اشاره می‌کند که درگیری بین فلسطین و اسرائیل چگونه نگرش مسلمانان و یهودیان به یکدیگر را تخریب کرده است و بر آن تاثیری جدی گذاشته است.

او در انتها، می‌پذیرد که به مرور همانطور که یهودیت تلاش می‌کند خودش را با اسلام و مسیحیت و دیگر دیدگاه‌های ایمانی وفق دهد، این تلاش هم می‌تواند فرصتی باشد برای بازنگری در باورهای مختلف موجود در جهان و پذیرش آنها  و نیز همکاری با  پیروان دیگر ادیان. و هم می‌تواند در تمام این عرصه‌ها چالشی نو برای یهودیان محسوب شود.

 

فصل پنجم؛ بودیسم و دیگریِ دینی

الیزابت هریس در این فصل از کتاب، با مقاله‌ای کامل، از پیدایش دین بودایی توسط سیذارتا در قرن پنجم پیش از میلاد آغاز می‌کند و چگوگی تعامل بودیسم و بوداییان با غیر بوداییان را شرح می‌دهد. نکته‌ی جالب این است که بودیسم در جغرافیا و فرهنگی شکل گرفت که ناخواسته با تعاملات

طبق برآوردهای او، بودیسم در ابتدا مانند بسیاری از نگرش‌ها و باورهای دینی، انحصارگرا بود اما بعدتر و با گسترش آن در شبه‌جزیره‌ی هند و فراتر رفتن از آن و درنوردیدن مرزهای تبت، چین و سری‌لانکا، استراتژی‌های دیگری پذیرفت و در عین تأکید بر اهمیت آموزه‌هایش، از انحصارگرایی دست کشید.

اولین متن منبع از آموزه‌های بودیست سوترا پیتاکا است که نشان می‌دهد بودا چگونه با پیروان دیگر ادیان مواجه می‌شده است. عمده‌ی این مواجهه‌ها گفتگوهای محترمانه بوده است. اگرچه، متون تاریخی‌ بر برتری آموزه‌های بودیسم تأکید دارند و بیشتر یادآور انحصارگرایی هستند اما همچنان با دیگر ادیان روابطی دوستانه و صلح‌آمیز دارند.

در این فصل درباره‌ی مواجهه‌ی بودیاییان با مسلمانان و مسیحیان هم صحبت می‌شود و نقش شخصیت‌های برجسته‌ی معاصرِ بودایی مانند دالایی لاما، تیک نات هان، و ریتا گروس در تعامل بودیسم با ادیان دیگر اندکی بررسی می‌شود.

 

فصل ششم، مسیحیت و دیگریِ دینی

این فصل از کتاب به تعامل مسیحیان با دیگریِ دینی می‌پردازد. نویسنده مطالبش را در سه بخش سامان داده است. در بخش اول می‌خواهد توضیح دهد دیگری دینی مسیحیت چگونه پدید آمده است و نقش منابع قدرت و اصالت بخش مانند کلیسا در آن چه بوده است. در بخش دوم رابطه‌ی کلیسا با دیگری دینی بررسی می‌شود و در نهایت در بخش سوم به دنبال سرنخ‌هایی می‌رویم که نشان می‌دهد بر اساس آموزه‌های الهیاتی دیگری دینی در مسیحیت چگونه باید  می‌شده و تعامل با او می‌توانسته  چگونه باشد.

آنچنان که نویسنده بیان می‌کند متون اولیه و رویکردهای اولیه نگاهی بسیار انحصارگرایانه نسبت به مسیحیت داشتند و مدام از کسانی که ایمان مسیحی را نمی‌پذیرند انتقاد می‌شد. البته نویسنده واقف است که یات و شواهد باید در کنار آموزه‌های دیگر مسیحی دیده شوند. آموزه‌هایی که نشان می‌دهد مسیحیت آغوش بازی برای پذیرش همه افراد از تمام ادیان قبیله‌ها و اقوام دارد.

در ادامه به تغییر رویکرد محسوس کلیسا نسبت به دیگری دینی اشاره می‌شود. اگر بخواهیم سه مورد از نقاط مهمی که باعث تغییر رویکرد قابل توجه کلیسا نسبت به دیگری دینی شد می‌توانیم از رویدادهایی مثل شورای دوم واتیکان یا اجلاسیه جهانی ادیان یاد کنیم.

 

فصل هفتم؛ دیگریِ دینی و اسلام

دیوید توماس در این فصل از کتاب درباره اسلام و مواجهه‌اش با پیروان دیگر ادیان صحبت می‌کند او معتقد است اسلام بر اساس باور به اینکه بعثت رسول اکرم آخرین تجلی خداوند بوده است، پدید آمده است و حضور قرآن در بافتاری که در آن ادیان دیگری مانند مسیحیان و یهودان حضور داشته‌اند باعث شده است در متن قرآن گفتارهایی درباره پیروان این ادیان داشته باشیم. این گفتارها عمدتاً دعوت به خدای یگانه و اصل توحید است البته برخی باورهای مسیحیان را تایید و برخی را نفی می‌کند.

مسلمانان در دوران قرون وسطا باور داشتند که غیر مسلمانان دیدگاه‌های نادرستی دارند و باید آن را با باورهای اسلامی همسو کنند از این سو ممکن بود اختلافاتی با همدیگر داشته باشند. در دوران معاصر متفکرانی مانند محمد آرکان و محمد ایوب پدید آمده‌اند که دیدگاه‌های سنتی را رد می‌کنند و بیشتر بر تعامل بین پیروان اسلام و دیگر ادیان تاکید دارند.

در نهایت می‌توان چنین نتیجه گرفت که طبق گفته‌های توماس آموزه‌های اسلام در ابتدا بیشتر انحصارگرایانه بود اما به مرور و با ظهور متفکران جدید دیدگاه‌های پلورالیستی یا دیدگاه‌های شمول‌گرایانه نیز نزد تعداد قابل توجهی از مسلمانان پذیرفته شده است.

 

بقیه فصول

نویسندگان در فصول بعدی هر کدام به مباحث مختلفی می‌پردازند مثلاً در فصل هشتم درباره مفهوم تغییر دین و تجربه تغییر دین در هندوستان و بریتانیا صحبت می‌شود و اشاره می‌شود که این مفهوم بسیار پیچیده است و چه لوازمی دارد. نویسنده فصل توضیح می‌دهد کسانی که دست به تغییر کیش خود می‌زنند یا برای آزادی بیشتر یا در جستجوی حقیقتی اصیل چنین کاری را می‌کنند.

همچنین درباره چالش‌های تغییر دین مانند ازدواج با فردی از دین دیگر و دشواری زیستن در چنین خانواده‌ای و همچنین پذیرش اجتماعی و فرهنگی در خانواده و جامعه پیشین صحبت می‌شود. در نهایت نیز چنین نتیجه می‌گیرد که فردی که دینش را تغییر داده نیاز به مراقبت مداوم، توجه و نیز کمک‌هایی است تا بتواند هویت جدیدش را درک کرده و بسازد و با چالش‌های روزمره و روانی که برایش پیش می‌آید به درستی مواجه شود.

آنچه در فصل نهم می‌خوانیم توضیح مفهوم گفتگوی بین ادیان است و نیز تاریخ پیدایش این مفهوم. همچنین درباره چرایی پیدایش مباحث گفتگوی ادیان  و نیز رویکردهای متعدد به گفتگوی ادیان صحبت می‌شود.

در نهایت نیز خانم ماریان مویارت، تاکید می‌کند طبیعت بحث‌های گفتگوی ادیان جستجو برای حقیقت است و آنچه باعث می‌شود کاری را گفتگوی ادیان بنامیم تمایل به درک متقابل و رعایت احترام متقابل است اگر این اصول رعایت شوند، امید است که در آینده اقدامات صلح‌آمیز و نفی خشونت بیشتری از طرف پیروان ادیان متفاوت داشته باشیم.

فصل دهم به پویایی گفتگوی بین ادیان بین گروه‌های اقلیت و اکثریت می‌پردازد. نگارنده با تمرکز بر اختلافات بین محافظه‌کاران آمریکایی مسیحی و مسلمانان خاورمیانه‌ای، سعی می‌کند به مبحث گفتگوی بین اکثریت و اقلیت دینی بپردازد. او همچنین با نقل مسائلی که بین اقلیت و اکثریت در پاکستان هند سریلانکا و مالزی رخ داده است چالش‌های بین تعامل این گروه‌های مسلمان و مسیحی را شرح می‌دهد. البته او اظهار امیدواری می‌کند که رابطه مسیحیان و مسلمانان در حال حاضر رابطه بسیار حسنه است و می‌تواند برای دیگر موارد نیازمند به گفتگوی ادیان الهام بخش باشد.

فصل یازدهم به بنیادگرایی دینی انحصارگرایی و افراط گرایی می‌پردازد و تاثیر منفی آن بر گفتگو و تعامل بین پیروان ادیان مختلف را بیان می‌کند. داگلاس پرت می‌کوشد در این فصل رابطه بین بنیادگرایی و انحصارگرایی را توضیح دهد و نشان دهد چگونه این موارد می‌توانند به افراط گرایی منجر شوند و کار را به خشونت بکشانند. او علاوه بر تشریح وارد تحلیل شده و ابعاد مشکل‌زای باور به انحصارگرایی را توضیح می‌دهد و بر ضرورت گشودگی نسبت به هویت دینی دیگران پذیرش گفتگوی دینی تاکید می‌کند.

آنا هالافوف در فصل دوازدهم درباره پیچیدگی و عجیب بودن مباحث دینی در ایجاد درگیری و نزاع یا برافراشتن پرچم صلح صحبت می‌کند. نقطه کانونی نوشته‌های او در این فصل این است که تعامل احترام آمیز پیروان ادیان با یکدیگر و تلاش برای شناخت متقابل یکی از موثرترین کارها برای پیشگیری از ایجاد درگیری و نزاع است او همچنین به نکته جالبی اشاره می‌کند که شاید در گفتگوی بین ادیان مغفول مانده باشد و آن این است که در بسیاری از رویدادها و حادثه‌های خشونت باری که بنیاد دینی داشته‌اند و ناشی از افراط گرایی بوده‌اند، ما ساکنان کره خاکی در جهان مدرن پس از این پدیده‌ها به جای آنکه بر صور افراط بدمیم، به شکل اعجاب انگیزی روش‌هایی برای افزایش صلح پایدار تعامل و نفی خشونت و افراط گرایی یافته‌ایم.  او حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر دیگر نمونه‌ها را برای پتانسیل صلح‌سازی دین مثال می‌زند.

فصل سیزدهم به مباحث تخصصی درباره کارکرد دین در عرصه عمومی می‌پردازد. و به چالش‌هایی اشاره می‌کند که گفتگوی بین ادیان در فضای عمومی با آن مواجه است اما متاسفانه نویسنده آنچنان که باید در توضیح مقاصد خود منظم عمل نکرده است.

فصل چهاردهم نیز به یک موضوع اجتماعی و راهکاری بین دینی برای حل آن می‌پردازد. نویسنده معتقد است ادیان جهانی را باید به عنوان یک واقعیت موجود در نظم بشری پذیرفت و هرچه بیشتر بر گفتگو تاکید کرد و حتی از پسِ این گفتگو تلاش کرد یک هدف مشترک را دنبال کرد و آن هدف رهایی از ظلم و برقراری عدالت در جامعه انسانی است.

در ادامه ریتم سریع و مطالب ارزشمند کتاب هنگ کند پیدا می‌کند و به موضوعاتی کمتر مهم پرداخته می‌شود مثلاً در فصل پانزدهم به مفهوم تعلقات مذهبی چندگانه پرداخته می‌شود و اینکه تعلقات فرهنگی ادیانی و خانوادگی هر کدام چه ارتباطی با یکدیگر دارند و چگونه با همدیگر جمع می‌شوند و یک شخص باوری التقاطی پیدا می‌کند.

فصل شانزدهم به مرزبندی‌های ادیان برای خود و چگونگی انجام این مرزبندی و تاثیرات آن می‌پردازد. او معتقد است بسیاری از این مرزبندی‌ها درست نیست و علمای هر دین باید تلاش کنند این مرزبندی‌ها را تا حد امکان کمرنگ کنند اگرچه تاکید بر اعتقادات دینی و مذهبی برای علمای دین مهم است اما مسئولیت اخلاقی آنها ایجاب می‌کند جلوی ایجاد تنش از طریق این اختلافات را بگیرند.

در فصل هفدهم موضوع گفتگوی بین ادیان در گذشته و حال برررسی می‌شود با توجه به موضوعاتی که تاکنون در کتاب گفته شده است موضوعات این فصل چندان نو به نظر نمی‌رسد تنها کاری که نویسنده انجام داده و می‌توان آن را یک بحث جدید دانست بررسی موضوع یک تشکل بریتانیایی برای گفتگو ادیان است.

 فصل آخر به نوعی گزارش از وضعیت حال حاضر و آینده دنیای مدرن در مواجهه با پیروان ادیان مختلف است نویسندگان اشاره می‌کنند که با توجه به مهاجرت‌های گوناگون پیروان ادیان در سراسر جهان و به ویژه غرب اکنون هرجایی از کره زمین به نقطه بدل شده است که تنوع ادیانی در آن موج می‌زند پس دیگر نمی‌توان بدون پذیرش دیگری دینی به زندگی صلح‌آمیز و آرام ادامه داد.

آنها همچنین توصیه‌هایی درباره آینده ارائه می‌کنند از جمله اینکه پذیرش دیگری دینی باید در رویکردهای آموزشی جدی گرفته شود تا در آینده تعامل بین پیروان ادیان بیش از پیش باشد.