گزارش کتاب ایمان همسایهی من: داستان های از مواجهه، رشد و دگرگونی بین ادیانی
My Neighbor's Faith: Stories of Interreligious Encounter, Growth, and Transformation; Jennifer Howe Peace, Or N. Rose, Gregory Mobley; Orbis; 2012
نویسنده گزارش: رقیه حق گویان
درباره ی کتاب
این کتاب مجموعهای از داستان های تأثیرگذار و الهامبخش دربارهی مواجهه های بین ادیانیِ جوامع، دانشمندان، اندیشمندان و رهبران را جمعآوری میکند.
درباره ی نویسنده
جنیفر هاو پیس (Jennifer Howe Peace) استادیارِ مطالعات بین ادیان در دانشکده الهیات اندرو نیوتن (Andover Newton Theological School) و مدیر مشترک سیرکل (CIRCLE) (The Center for Inter-Religious and Communal Leadership Education) است.
بخش هایی از آنچه در این کتاب میخوانیم
ناشناس بین ادیانی: راهبهی هندو از مسیحیان انجیلی چه آموخت؟
ویوکاناندا (Vivekananda)، که نمایندهی آیین هندو در نخستین رویداد بین ادیانی واقعی در تاریخ غرب، در سال 1893، بود، در اظهار نظری گفت: ((من مفتخرم که به دینی تعلق دارم که به دنیا هم رواداری و هم پذیرش جهانی را تعلیم داده است. ما نه تنها به روادرای جهانی باورداریم، بلکه باور داریم که همهی ادیان راستین هستند. من امیدورام زنگی که امروز به احترام این گردهمایی به صدا درآمد، ناقوس مرگ همهی افراطیگری ها، آزارهای جانی و قلمی و نیز احساسات بی رحمانه میان افرادی باشد که قدم در راهِ هدف مشترکی گذاشتهاند.)) 108 سال بعد در نیویورک، اهمیت سخنان ویوکاناندا از همیشه حزنانگیزتر شد (اشاره به حملات یازده سپتامبر).
نویسنده تنها راهبهی هندو است که خواننده کر هم هست. او در هر استراحتی چای لیمو مینوشد. یک بار فردی به نام ویل از او میپرسد: ((می دونی، خیلی وقته که با تو تو گروه کر هستم، اما اصلا نمیدونم درآمدات از کجا است.)) نویسنده پاسخ داد: ((من تو این گروه کر عجیبترین شغل رو دارم. من یه راهبهی هندو هستم.)) رنگ ویل پرید و گفت: ((من هر سال برای انجام عمل های جراحی قلب به هند میروم.)) بر خلاف انتظار نویسنده، او هرگز سعی نکرد او را به دین خود دعوت کند، او بسیار مشتاق بود که گوش کند و بیاموزد. نویسنده بیشتر از ویل آموخت تا ویل از نویسنده. نویسنده در گردهمایی های بین ادیانی بسیاری شرکت کرده است و از نظر او هیچ کس به قدرتمندی ویل در مورد مسیحیت صحبت نکرده بود.
چرا تغییر دین نمیدهی؟
((هی پل! چرا فقط یهودی نمیشی؟)) این دعوت بعد از نقد کتابی در واشینگتن از نویسنده پرسیده شد و او را شگفت زده کرد. او یک کشیش مسیحی بود و در این نشست در مورد کتابی پیرامون مسیحیت صحبت کرده بود و سؤال کننده ها عموزاده های او بودند. نویسنده از خانوادهای بین ادیانی است. خانوادهی او مسیحی هستند و عموزاده هایش یهودی. تنها دلیلی که خانوادهی نویسنده را به کلیسا میکشاند مادرش بود. او هر یکشنبه بچه ها را با یک صبح به خیر بیدار می کرد اما این یک صیح به خیر معمولی نبود و بدان معنا بود که اگر طی پنج دقیقه آمادهی رفتن به کلیسا نشوند، صبح به خیر بعدی چندان خوشایند نخواهد بود. هر چند پدر نویسنده شماس (دیکون) بود ولی مادرش، که یک پروتستانِ محافظه کار بود، دختر یک فرد یهودی بود که قاضی دادگاه عالی یهودی بود. واکنش نویسنده به سؤال آنها خنده بود و آن را یک تعارف حساب کرد.
مور مور شدن الهیاتی: نقطهی عطف در سفر بین ادیانی من
آنچه نویسنده را در سال 1962 برای مطالعات الهیاتی به رم کشاند تصمیمی بود که او ده سال قبل، بعد از اتمام کلاس هشتم، گرفته بود. او تصمیم گرفته بود کشیشِ مبلغ شود. بخشی از این آمادگی، آموختن راجع به دیگر ادیان بود؛ کسانی که چون نویسنده دوستشان داشت، میخواست با آشنا کردن آنها با مسیح نجاتشان دهد. اما هر چه نویسنده بیشتر در مورد این ادیان غیر مسیحی مطالعه میکرد، پی بردن به تیرگیِ گناهی که آنها را سردرگم کرده بود، سختتر میشد. در مقابل، او در تعالیم و اعمال آیین هندو، بودا، اسلام و ادیان بومیای که در حال بررسیشان بود، ادعاهایی عمیق و جذاب دربارهی یگانگی و نامحدود بودن خدا، مقدس بودن زمین و دعوت به فدا کردن خود، نه تنها به خاطر انسان ها، بلکه به خاطر تمام موجودات مدرک حیات مییافت.
آنچه او بعد از رسیدن به رم به آن پی برد این بود که او در لحظه درست در مکان درست قرار گرفته است. پاپ شورایی جهانی (برای وحدت فرقه های گوناگون مسیحی) تشکیل داده بود. آنچه او در آن روز به آن پی نبرد، این بود که این شورا به بخش مهمی از آموزش الهیاتی او به روشی عملی و مستقیم تبدیل خواهد شد. در جریان روابط خیرخواهانه با اسقف های کلمهی الهی (Divine Word) در رم بود که نویسنده دگرگونیِ گفتگو-محور خود را تجربه کرد.
اگر محمد کلامی نگفته بود
زندگی ما را دچار وقفه میکند. وقتی تجربهی زیستی ما با دین ما تناسب ندارد، یکی باید کوتاه بیاید و زندگی نمیتواند کوتاه بیاید. درست همان موقع که فکر میکنیم از همه چیز سر در آوردهایم و نظام باورها، سنت ها و اعمال ما میخواهند به خوبی با هم کنار بیایند و در هماهنگی کامل با هم هستند، به چیز جدیدی برمیخوریم؛ یک تجربه، یک حقیقت، یک شخص؛ با مردی مسلمان برخورد میکنی که مسیح را بهتر از هر مسیحیای که در کلیسا دیدهای میشناسد، با زنی ویکانی (آیین کفرِ مدرن) ملاقات میکنی که جهان را بهتر از هر فردی که در کنیسه دیدهای واسازی میکند.
وقتی نویسنده به مسیحیت گروید، والدین مسلمان و سکولار ِ سرگشتهی او یکی از بهترین روانپزشکان اروپا و پنجاه نفر از اقوام را به خدمت گرفتند تا بهترین شانس خود برای کمک به او در شیگفتگی اش نسبت به خدا امتحان کنند. حتا نامزد قبلی او فراخوانده شده بود تا تلاش کند با یادآوری خاطرات شیرین قلب او را تسخیر کنند.
والدین نویسنده امام محمد، یکی از افراد محترم جامعهی مسلمانان، را به خانه دعوت کردند. وقتی امام محمد وارد خانه شد، نویسنده در حضور او احساس امنیت میکرد. امام محمد، علاوه بر اینکه به قرآن مسلط بود، آگاهترین فرد به لحاظ اجتماعی و از لحاظ زیست-محیطی مترقیترین فردی بود که نویسنده تا آن موقع ملاقات کرده بود. امام محمد از والدین او خواست آنها را تنها بگذارند. نویسنده، علی رغم رفتار مهربان امام محمد، انتظار داشت با او تند برخورد کند؛ چیزی که هزاران بار شنیده بود: تورات و عهد جدید ملقمهای ناقص از متنی است که بشر آن را تدوین کرده در حالی که قرآن را خدا نازل کرده و در نتیجه کامل است. به جای این کار، امام محمد مدتی سکوت کرد. بعد او به آرامی بلند شد، به طرف او آمد، نشست و به آرامی شانهاش را لمس کرد. بعد به آرامی گفت: خوشحالم که یک باورمند هستی. و هیچ چیز دیگری نگفت. بعد آغوشش را باز کرد و خواست نویسنده را در آغوش بگیرد. اگر به خاطر او نبود، نویسنده الان مسیحی نبود.
منابع
کتاب
My neighbor’s faith
سایت
Amazon.com