خانواده‌ها و ایمان: چگونه دین بین نسل‌ها منتقل شده است؟

ورن بنگستون، نورلا پاتنی و سوزان هریس

دانشگاه آکسفورد، سال نشر: 2013، 267 صفحه[1]

نویسنده گزارش: فاطمه قاسمی

خانواده به مثابه یک نهاد اجتماعی از دیر باز برای جامعه شناسان مهم بوده است. جامعه شناسان از ابعاد مختلف خانواده از جمله کارکردهای آن بحث کرده اند. یکی از کارکردهای خانواده در جامعه شناسی کارکرد جامعه‌پذیری است. خانواده در این کارکرد ارزش‌ها، هنجارها، آداب و رسوم و دین را از نسلی به نسل بعدی منتقل می‌کند. در بین این ارزش های انتقال یافته توسط خانواده دین از مهمترین و  پربحث ترین است. ورن بنگستون، نورلا پاتنی،و سوزان هریس نویسندگان کتاب حاضر برای پرداختن به این موضوع سوالات اصلی ذیل را طرح می‌کنند: 1) خانواده ها در جامعه به سرعت در حال تغییر امروز تا چه اندازه می توانند ایمان دینی خود را به نسل بعدی منتقل کنند؟ 2) در طی چند دهه گذشته تغییرات فرهنگی، خانوادگی و مذهبی قابل توجه در جامعه آمریکا چگونه بوده است؟ 3) چرا برخی از خانواده ها می توانند به هدف خود در انتقال ایمان به فرزندان خود برسند ولی برخی دیگر ناتوانند؟

 

 کتاب حاضر در سه قسمت و ده فصل تدوین شده است. بخش اول با عنوان «خانواده، مذهب و یک قرن تغییر» در سه فصل به تحولات ارتباط دینداری و خانواده می پردازد. سه فصل این قسمت عبارت از: فصل اول: «خانواده های ایمانی: چالش های تداوم»، فصل دوم: « دین و معنویت در میان نسل ها» و فصل سوم: «آیا تاثیر خانواده ها کاهش یافته است؟»

بخش دوم با عنوان «الگوهای خانواده و خیزش مذهبی در بین نسل ها» به پژوهشی بین نسلی و بین الادیانی در موضوع خانواده و دینداری می پردازد و تاثیر والدین، پدر بزرگ ها و مادر بزرگ‌ها را تحلیل می کند. این امر در سه فصل صورت می پذیرد. فصل چهارم کتاب با عنوان «اهمیت گرمخونی: تقوای پدربزرگ و پدر دور»، فصل پنجم کتاب با عنوان «اهمیت غیرمنتظره پدربزرگ و مادربزرگ» و فصل ششم کتاب با عنوان «چگونه ازدواج و طلاق بین ادیانی بر تداوم تأثیر می گذارد؟» موضوع این قسمت را تحلیل کرده اند.

بخش سوم کتاب با عنوان «آیا آنها خواهند رفت یا خواهند ماند؟» به واکنش جوانان به دینداری خانواده های خود می پردازد. در فصل هفتم ذیل عنوان «شورشیان، متعصبان و ولگردها» به سه نوع الگوی متفاوت در جوانان پرداخته می شود. فصل هشتم با عنوان «هیچ‌ها: خانواده جوانان غیرمذهبی» پدیده جدید بی دینی در قرن حاضر در بین جوانان را توصیف و تبیین می کند. «قدرت اجتماع: خانواده‌های مورمون‌ها، یهودیان، و انجیلیان» عنوان فصل نهم است که انتقال دین درون خانواده سه گروه مذهبی را بررسی کرده است.

نویسنده در این کتاب درکی اجمالی از یک فرآیند غنی و پیچیده را به ما ارائه می دهد که تا حد زیادی از دیدها پنهان مانده است. او ما را به چالش می کشد تا مفروضات قبلی خود را در مورد چگونگی انتقال ایمان به نسل ها دوباره بررسی کنیم. بسیاری از ما تصور کرده‌ایم که تغییرات فرهنگی و تاریخی در درجه اول عامل کاهش تعداد جوانانی است که در مذهب سازمان‌یافته امروزی شرکت می‌کنند. بنگتسون با کاوش در خط اتصال بین ارزش‌های نسلی و روندهای تاریخی/فرهنگی در طول زمان آغاز می‌کند، اما او از این نقطه به عنوان نقطه شروع خود برای کشف تأثیرات خانوادگی استفاده می‌کند و به این نتیجه می رسد که تاریخ و فرهنگ به تنهایی توضیح نمی‌دهند که چرا یک بزرگسال باقی ماندن در دین خانواده خود را انتخاب می‌کند و یا سنت دینی والدین خود را کنار می گذارد.

نویسنده در درون هر گروه دینی آنچه را که در مورد تجارب ایمانی آنها محتمل‌تر است توضیح می‌دهد، اما به تفاوت‌های درون گروهی نیز احترام می‌گذارد و نتایج خود را به مضامین گروهی تقسیم می‌کند. او نتیجه می‌گیرد که شیوه‌های اندیشیدن ما در مورد دین باید دقیقتر باشد، به‌عنوان مثال، درک‌های مختلفی از کلمه «معنویت» را در بر گیرد و اذعان کنیم که روش‌های قبلی مقوله بندی دین، به‌ویژه برای هزاره‌ها(متولدین سال 1981 تا 1996)، دیگر کافی نیست. اما نگرانی اصلی او میزان شتاب در بین نسل‌ها است. نویسنده بقیه کتاب را به مضامین پیوندهای عاطفی خانوادگی، ساختارهای خانوادگی، از جمله طلاق و ازدواج‌های مختلط مذهبی و  و همچنین الگوهای فردی در خانواده‌هایی  که تداوم مذهبی آنها قطع شده است، اختصاص می دهد.

 کتاب بر اساس مطالعه طولی نسل‌ها انجام شده است. پژوهشگران داده‌ها را از بیش از 3500 پاسخ‌دهنده از 357 خانواده سه و چهار نسلی جمع‌آوری کرده اند. اولین موج داده ها در سال 1970 جمع آوری شده است و بررسی های بعدی در سال های 1985، 1988، 1991، 1994، 1997، 2000 و 2005 صورت گرفته است.

نویسندگان ابتدا به بررسی رابطه بین خانواده و دین و  چالش‌های تداوم دینی در خانواده‌ها و رویکردهایی که هر نسل نسبت به آن داشته است پرداخته اند. پژوهشگران در این پروژه به مضامین کلی دست یافته اند که بیانگر باور کلی هر نسل است. به عنوان مثال، رویکرد به خدا برای جوانان 1955-1964، در قالب گزاره «خدا یک شخص شخصی است» و برای نسل 1965-1979، «خدا یک حالت ذهنی است» و برای 1980-1988، «خدا هر چه می خواهی باشد». نویسندگان این یافته را از ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی تحلیل می کنند تا به درکی از انتقال دین در خانواده برسند. نکته جالب توجه این است که در حالی که پژوهشگران انتظار داشتند که تأثیر خانواده را بر مشارکت مذهبی در میان جوانان را رو به کاهش بیابند، از دریافت این که والدین همچنان تأثیر مهمی دارند، شگفت زده شدند. در این میان رابطه نزدیک با پدر از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

 

تأثیر ازدواج بین ادیان و طلاق بر تداوم دین در فرزندان، مرتبط با تأثیر والدین است. زوج‌هایی که پیشینه ایمانی یکسانی داشتند، بیشتر می‌بینند که فرزندانشان از سنت‌هایشان پیروی می‌کنند و این در طول نسل‌ها ادامه داشت، در حالی که این احتمال برای ازدواج‌های مختلط و فرزندان حاصل از آنها کمتر بود. علاوه بر والدین، نویسندگان امر غیر منتظره دیگری  را نیز یافتند: اهمیت پدربزرگ و مادربزرگ در تداوم باورها و سنت های دینی. پدربزرگ و مادربزرگ در تقویت تعالیم و اعمال مذهبی والدین تأثیرگذار بودند. در عین حال، پدربزرگ ها و مادربزرگ ها می توانستند اجتماعی شدن مذهبی والدین یا انتخاب هایی که نوه هایشان انجام داده بودند را نادیده بگیرند یا آنها را زیر سوال ببرند.

 

این کتاب همچنین به الگوهای ترک و ماندن جوانان در دین می پردازد. نویسندگان سه نتیجه اجتماعی شدن مذهبی را تعریف می کنند: جوانان سرکشی که دین والدین خود را رد می کنند. متعصبانی که دیندارتر از پدر و مادر خود هستند و افرادی که در ایمان پدر و مادر خود رشد می کنند، آن را ترک می کنند، سپس به دین دیگری روی می آورند یا کلاً دین را ترک می کنند تا بعداً به ایمان والدین خود بازگردند. همچنین مورد توجه نویسندگان کسانی هستند که به عنوان «بی دین» شناسایی می شوند. با توجه به افزایش جمعیت این قشر و تنوع آن ها سؤالی که برای کسانی که در مورد بی دینها مطالعه می کنند مطرح می شود این است که  سنت های غیر دینی در غیاب نهادهای اجتماعی که دیدگاه های غیر متعارف را ترویج یا تقویت کنند، چگونه تکامل می یابند؟

بسیاری از والدین غیرمذهبی در نظرسنجی‌ها از اصول اخلاقی و ارزش‌های اخلاقی قوی برخوردار بودند و انتقال آنها به فرزندانشان مهم بود. اما، مانند والدین مذهبی، این تحقیق تاکید می‌کند که کیفیت رابطه بین والدین و فرزند یا «سبک فرزندپروری»  است که در تعیین اینکه آیا ارزش‌ها، باورها و اعمال غیرمذهبی به نسل‌ها منتقل می‌شود یا خیر، نقش دارد. . فصل پایانی خلاصه‌ای مفید و راهنمایی مفید برای آنچه خانواده‌ها و روحانیون می‌توانند انجام دهند، ارائه می‌کند، اگر بخواهند فرزندان و جوانانشان از ایمان خود پیروی کنند. در نهایت، محقق پیشنهاد می‌کند که ازدواج‌های خارج از گروه ایمانی فرد علیه انتقال ایمان در نسل‌ها عمل می‌کند. بعید است این روند کاهش یابد. پس آیا راه‌هایی وجود دارد که رهبران مذهبی، در طول مشاوره قبل از ازدواج، بتوانند بدون رانده کردن تعداد بیشتری از جوانان از طریق قضاوت و طرد کردن، از این موضوع صحبت کنند؟ بنگتسون و تیمش بیشتر از گذشته حقایق را بر ملا کرده اند، اما هنوز چیزهای زیادی برای کشف این روند مرموز انتقال ایمان وجود دارد.

محور اصلی این کتاب خود خانواده ها هستند. داستان‌های آن‌ها که از نظر پس‌زمینه و زمینه متفاوت هستند، عمق، بینش و مواجهه با روش‌هایی که ایمان در زندگی جریان می یابد یا از آن حذف می شود را با پیچیدگی های آن به همراه دلایل تبیین کننده ارائه می دهند جمع آوری داده ها از سال 1970 در یک کتاب کار کوچکی نیست و نویسندگان این کار را به روشی در دسترس و آموزنده انجام داده اند. علاوه بر این، این کتاب کمک به موقع و مهمی به دانش جامعه شناختی در مورد انتقال دینی است.

 

 

[1] Families and Faith: How Religion is Passed down across Generations, Vern L. Bengston with Norella M. Putney and Susan C. Harris, 2013, New York: Oxford University

Press, 267 pp.