سخنرانی دکتر منصور معتمدی: مشترکات ادیان، مبنا یا مانعی برای گفتگو
در ادامه فایل صوتی و گزارش مکتوب سخنرانی جناب آقای دکتر منصور معتمدی (دانشیار گروه ادیان و عرفان دانشگاه فردوسی مشهد) با عنوان «مشترکات ادیان، مبنا یا مانعی برای گفتگو» در پنل «گفتگوی ادیان در سیره رضوی» در اولین پیش نشست همایش بینالمللی امام رضا علیهالسلام و گفتگوی ادیان تقدیم علاقه مندان می شود. لازم به ذکر است این پیش نشست روز پنجشنبه 19 خرداد ماه ۱۴۰1 در بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی برگزار گردید.
شاید در نگاه نخست این عنوان عجیب به نظر برسد؛ چرا که ما آدمیان برای همزیستی بهتر همواره بهدنبال کشف مشترکات و تأکید بر آنهاییم. پس چرا و چگونه است که در اینجا میگوییم مشترکات مانع گفتگو میان ادیان و چه بسا عامل جدایی است؟ پیش از پاسخ به این پرسش شایسته است نگاهی گذرا به طبقهبندی ادیان بیافکنیم. چنانکه میدانیم ادیان را بر اساس معیارهایی متفاوت به صورتهای مختلف دستهبندی میکنند. بر اساس یکی از این معیارها گروههای زیر حاصل میآیند:
- ادیان هندیتبار، شامل آیینهای هندویی، بودایی، جاینی و سیک؛
- ادیان چینیتبار، شامل آیینهای کنفوسیوسی، دائویی و ....؛
- ادیان ایرانیتبار، شامل ادیان زرتشتی، مانوی و مزدکی؛
- و سرانجام ادیان سامیتبار.
ادیان سامیتبار که گاه به آنها ادیان ابراهیمی و حتی در ایران به آنها ادیان الهی هم میگویند شامل دینهای یهودیت، مسیحیت و اسلام میشوند و از جهات مختلف اعتقادی، آیینی، زبانی (متن دینی هر سه دین در اصل به یکی از زبانهای سامی بوده است)، تاریخی و حتی جغرافیایی (هر سه دین را اصطلاحاً ادیان غربی مینامند) اشتراکات عدیدهای با هم دارند که ذکر همه این مشترکات در اینجا مقدور نیست و فقط به یکی از آنها اشاره میکنم و سپس بحث خود را ادامه میدهم.
یکی از عقیدههای مشترک میان ادیان سامی توحید اخلاقی ethical monotheism است. بنابر این عقیده، آفریننده و پروردگار جهان خداوند یکتا است و همچنین این خدای یگانه به اخلاق هم ملتزم است و از این رو، آدمی نیز همچون خداوند باید ملتزم به اخلاق باشد و از روا داشتن ستم به دیگران بپرهیزد. این عقیده بسیار مهم است چون هم بُعدی الهی دارد و هم بُعدی بشری. در روزگار حاضر هم میتواند مانع بسیاری از سوءتفاهمها و برداشتهای خطرناک مذهبی گروههایی مثل داعش بشود.
از بحث خود دور نیفتیم. هدفم از ذکر این یک نمونه آن بود که نشان دهم ادیان ابراهیمی در برخی از مبانی بسیار اساسی چقدر به هم نزدیکند و از این جهت زمینه و امکان گفتگو و حتی تفاهم در این گروه از ادیان نسبت به دیگر گروههای ادیانی مهیاتر است. اما آنچه در این مقال میخواهم به آن بپردازم آن است که در گفتگوی ادیان نباید به این مشترکات دل خوش کرد و سادهدلانه پنداشت که با وجود مشترکات میتوان بهآسانی با پیروان سایر ادیان باب گفتگو را گشود و به همدلی دست یافت. در واقع مدعای این گفتار آن است که در مواردی مشترکات مایۀ اختلافات عظیمی میشود.
برای آنکه بتوانم مقصود خود را بهتر توضیح بدهم به نمونۀ زبان فارسی و زبان تاجیکی اشاره میکنم. میدانیم که در بین خانوادههای زبانی هندواروپایی این دو زبان بیشترین قرابت را به هم دارند. بیگمان اشتراکات واژگانی، ساختاری و دستوری فراوانی میان این دو زبان هست و به همین سبب اهل هر دو زبان منظور همدیگر را تا حد زیادی درمییابند. اما گاه خود واژگان مشترک منشأ سوء تفاهم و درک نادرست میان گویشوران دو زبان میشود. اینها واژههاییاند که در لفظ واحد یا مشابه و مشترکند، اما در معنا متفاوتند. نمونۀ شناخته شدۀ این کلمات ترکیب «غلط کردن» است که در تاجیکی به معنای اشتباهکردن است و در زبان فارسی امروز نوعی توهین و حتی گاه دشنام به شمار میرود. عبارت «وقت ضایع» به معنی وقت اضافه در مسابقات ورزشی، «مخلص» به معنی طرفدار تیمهای ورزشی، «اِدرار» به معنی هزینۀ تحصیل دانشجویی، «موشک» به معنی ماهیچه و .... نمونههای دیگری برای این الفاظ مشترک دارای معانی متفاوتند. مطابق احصائی که برخی پژوهندگان انجام دادهاند حدود 3000 کلمه از این نوع واژهها در دو زبان وجود دارد[1].
این واژهها که در اصطلاح زبانشناسی واژههای «فریبکار»، «گمراهکننده» یا «دوستان غلطانداز»[2]نامیده میشوند گاه اتفاقات عجیب غریب و جالب توجهی میآفرینند. مثلاً میگویند که یکی از استادان زبان و ادبیات فارسی که برای ایراد سخن به کشور تاجیکستان رفته بوده است، یکی از میزبانان از او در میخواهد که «معروضه»ای دارد؟ استاد ایرانی در پاسخ میگوید که عرضی ندارد! میزبانان هاج و واج مانده بودند که پس این استاد برای چه آمده است؟ در نهایت پس از آنکه استاد ایرانی پی میبرد که در تاجیکستان به «سخنرانی»، معروضه میگویند مشکل حل میشود.[3]
بنابراین میتوانیم این مشترکات زبانی را مشکلزا بنامیم. در ادیان هم از این مشترکات میتوان نمونههایی ذکر کرد. میتوانیم فهرستی از این مشترکات دورکننده فراهم بیاوریم. من اینجا چند نمونه از این مشترکات را نام میبرم و سپس بهاختصار به بحث دربارۀ آنها میپردازم.
- دین؛ 2- متنمحوری ادیان سامی؛ 3- نبوت؛ 4- قداست بیتالمقدس
1-دین
بحث بر سر گفتگوی ادیان است. اما در مورد خود «دین» مناقشاتی جاری است. ادیان، هم در مورد مفهوم و هم در مورد مصداق و هم در مورد منشأ دین با هم اتفاق نظر ندارند. مثلاً در ادیان هندیتبار سرمنشأ پیدایش دین عالم ماوراء یا خدایان نیست، بلکه نیاز انسان است برای رفع درد و رنج و از درون انسان جوشیده است. اما در ادیان سامیتبار سرمنشأ دین خداوند است. در یهودیت داستان آفرینش و خروج و دخالت خدا در تاریخ، در مسیحیت دخالت خدا و انکشاف الهی در تاریخ از طریق عیسی مسیح، و در اسلام وحی الهی همه و همه نشان میدهند که سرمنشأ دین انسان نیست، بلکه خداوند است. نکتۀ مهمتر آنکه در میان خود ادیان سامیتبار هم اختلاف نظر وجود دارد. از طرفی در یهودیت دستِکم در نزد برخی از گروههای یهودی، یهودیت دینی از ادیان نیست. دینهای دیگر همعرض یهودیت نیستند. این گروهها مسیحیت و حتی گاهی اسلام را به نوعی فرزند یهودیت میدانند و نه دینهایی مستقل. همچنین دینهای غیرسامیتبار را هم دینهایی همعرض دین خود به شمار نمیآورند. در مسیحیت هم برخی از افراد شمولگرا مانند کارل بارت تنها مسیحیت را دین حاصل از انکشاف الهی میدانند. چنانکه در اسلام هم برداشت عدهای مفسران از آیۀ شریفۀ «ان الدین عندالله الاسلام» همین است.
- متنمحوری در ادیان
سه دین ابراهیمی ادیانی متنمحورند. این مسئله را در صورتی بهتر میتوانیم درک کینم که ادیان دیگر را نیز در نظر آوریم. مثلاً دینی مانند آیین هندویی با وجود آنکه متون دینی فراوانی مانند وداها دارند اما تجربۀ دینی و شخصی هندوان از اهمیت زیادی برخوردار است، لذا آن مرجعیتی که متن مقدس در دینهای سامی دارد در هندوییزم ندارد.
مفهوم تورات در نزد پیروان سه دین با هم متفاوت است. حتی در خود یهودیت با توجه به کشفیات طومارهای بحرالمیت یا سبعینی میتوانیم بگوییم که متن تَنَخ تفاوتهایی داشته است یا کتاب مقدس مسیحیان از طرفی با یهودیان هم با خود مذاهب مسیحی اختلافاتی دارد. در نزد مسلمانان هم تا زمانی که ما به خود متن کتاب مقدس مراجعه نکرده باشیم نمیتوانیم تصور درستی از تورات داشته باشیم.
اما سؤال این است که در این سه دین آیا برای متن دینی جایگاهی همسان قائلند؟ پاسخ منفی است. در اسلام خداوند خود را در متن دینی منکشف میسازد بهگونهای که قرآن کلام خدا و آیۀ او تلقی میگردد. اما در مسیحیت کتاب مقدس و حتی عهد جدید را نمیتوان همسنگ قرآن دانست. چون کلمه یا سخن یا لوگوس خدا خود عیسی است و نه متن دینی. در یهودیت هم فرایند قانونیشدن و رسمیتیافتن قسمتهای مختلف متن عهد عتیق فرایندی طولانی و مناقشهانگیز بوده است. لذا مثلاً قسمتهایی از عهد عتیق مانند کتاب استر را در طومارهای بحرالمیت نمیتوانیم ببینیم، یا تا مدتها کتاب غزل غزلهای سلیمان را جزء متن دینی یهود به شمار نمیآوردند. مستند بسیاری از احکام در یهودیت تورات نیست، بلکه تلمود است، چنانکه در مسیحیت نگاهشان به تورات هم بیشتر بینامتنی است.
3-نبوت
بهتر است بهنحو خاصتری در مورد ادیان سامیتبار سخن بگوییم. هر سه دین به اصل نبوت باور دارند. اما با وجود این اشتراک دیدگاه تفاوتهایی موجب جدایی برداشت آنها از هم میشود. یهودیت معتقد است که از دورهای خاص به بعد(اواخر هزارۀ دوم ق.م.) نبوت وارد تاریخ یهود میشود و همچنین شخص نبیّ در یهودیت مفهوم بسیار عام است و هم شامل فرد برگزیدۀ الهی میشود و هم برگزیدۀ ایزدان متعدد. از این رو، در عهد عهد عتیق با تعبیر «انبیای کَذَبه» مواجه میشویم. مفهومی که اصولاً در اسلام و بهویژه در تشیع نامفهوم و مردود است، چون طبق مبانی اسلامی و شیعی انبیاء معصومند و امکان ندارد پیامبری خطا کند.
از نگاه اسلام، نخستین انسان نخستین پیامبر است لذا آغاز نبوت را محدود به دورهای خاص از زمان نمیدانند. در اسلام بعضی شخصیتها را نبی میدانند، مانند نوح، ابراهیم، اسحاق، یعقوب (ع). حال آنکه در دو دین دیگر این افراد نبی نیستند بلکه «پدران نخستین» یا «مشایخ»[4] نامیده میشوند. داوود و سلیمان از نظر اسلام نبیاند ولی در کتاب مقدس اینان دو پادشاهاند. تفاوت و بلکه تضادّ نگاه اسلام و یهودیت به شخصیتی مانند حضرت داوود را میتوان در روایتی که طبق آن حضرت علی (ع) میفرمایند که هرکس داستان مندرج در تورات دربارۀ داوود و اوریا را نقل کند به او تازیانه میزند، بهخوبی دریافت.
رفتارهای شورمندانه و مجذوبانهای که گاه در عهد عتیق از انبیا میبینیم برای مسلمانان قائل به عصمت انبیا اصلاً قابل هضم و فهم نیست. کافی است به مجموعۀ روایاتی که تحت عنوان «اسرائیلیات» نقل شده است مراجعه کنیم تا به عمق اختلاف نظر اسلام و یهودیت در مورد نبوت پی ببریم.
از همۀ اینها مهمتر شاید تصویر و تصور عیسی (ع) در اسلام و مسیحیت باشد. در اسلام آن حضرت یکی از انبیای بزرگ الهی است و نه خود خدا یا فرزندش. حال آنکه در مسیحیت او شأنی الهی دارد.[5]
- قداست مکانی بیتالمقدس
هر سه دین قداست برخی از اماکن را قبول دارند. اما مشکل آنجا بروز میکند که هر سه دین علاوه بر این مکانهای مقدس در قداست یک مورد اشتراک نظر پیدا میکنند و آن سرزمین بیتالمقدس است. بیتالمقدس شهر مورد احترام برای هر سه دین است. اما در عین حال میتوان این سؤال را مطرح کرد که در دنیا کدام شهر را میتوان نشان داد که بهاندازۀ این شهر قداستش نقض شده و شاهد خونریزی و جنایت بوده باشد؟ در این میان نکتۀ طنزآمیز نام این شهر است: اورشلیم= اور+ شلیم که در مجموع بهمعنی شهر صلح و آشتی است! مانند نام دیگر بغداد که در متون اسلامی معمولاً به آن «دارالسلام» یعنی شهر آشتی میگفتند!
نتیجهگیری
ماحصل بحث آنکه در گفتگو بیگمان باید به اشتراکات نظر داشت و طبعاً توجه به اشتراکات در گفتگو اولویت هر دو طرف گفتگو است. اما توجه به اشتراکات غلطانداز به همان میزان که گاه اختلافات موجب و مایۀ جدایی مواضع میشود، ایجاد مشکل میکند. شاید یکی از راههای رفع یا تقلیل اینگونه مشکلات آن باشد که برای فراهمآوردن زمینۀ مناسب گفتگوی مطلوب فهرستی از این مشترکات مشکلساز تهیه گردد و با این کار راه برای تفهیم و تفاهم و رفع سوءِتفاهم هموار شود.
[1] . رش. رزمآرا، مرتضی، «مقایسۀ فارسی تاحیکی و فارسی ایران»، ادبیات تطبیقی، 1386، ص 113-144.
[2] . false friends
[3] . همان، ص 126.
[4] . Patriachs
[5] . در زمینۀ جایگاه حضرت عیسی در اسلام و ربط و مخصوصاً تاریخ تمدن اسلامی میتوان به کتاب زیر مراجعه کرد: خالدی، طریف، انجیل به روایت مسلمانان، ترجمۀ منصور معتمدی، انتشارات هرمس، 1399.