هفتمین پیش سخنرانی همایش برگزار شد
05 بهمن 1402
هفتمین پیش سخنرانی همایش برگزار شد

به اطلاع می‌رساند هفتمین سخنرانی از سلسله سخنرانی های علمی پیش از همایش امام رضا(ع) و گفتگوی ادیان، در تاریخ 13 دی ماه ۱۴۰۲ از ساعت 12 به صورت برخط برگزار گردید. در این جلسه، دکتر جهانگیر مسعودی، استاد گروه فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه فردوسی مشهد، با موضوع «گفتگوی ادیان از منظر ایده  وحدت متعالی ادیان» به سخنرانی پرداختند. در ادامه فایل صوتی و گزارش مکتوب جلسه تقدیم علاقه مندان می شود.

 

 

در ابتدای نشست دکتر جهانگیر مسعودی عنوان نشست را گفت‌و‌گوی ادیان از منظر ایده وحدت متعالی ادیان عنوان و به چالش و مساله محوری در این موضوع اشاره کردند. اینکه چطور می‌شود در حالی که همه ادیان ادعای اطلاق و تمامیت دارند، حس می کنند که با یکدیگر نیز نیاز به گفت‌و‌گو دارند. اینکه گفت‌وگوی بین دو مدعی اطلاق چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟ در این بحث به این چالش پرداخته خواهد شد.

مشکل ما در خیلی از بحث‌ها این نیست که پاسخی برای جواب نداریم مشکل اینجاست که صورت مساله مشخصی نداریم یا صورت مساله، به اندازه کافی انگیزه برای پاسخ یابی را به ما نمی‌دهد، لذا اینکه صورت مساله و چالش را قدری بازتر کنیم به نظر حداقل از جهت انگیز‌ه‌های روانی می‌تواند مفیدتر باشد.

واژه کلیدی ما در بحث، واژه «گفت‌و‌گو» می‌باشد که در ادامه تبدیل به گفت‌و‌گو ادیان می‌شود.

مراد ما از گفت‌و‌گو چیست؟

ما چهار تصویر از گفت‌و‌گو می‌توانیم داشته باشیم که اکثر این تصاویر از نظر فلاسفه اصلا گفت‌و‌گو محسوب نمی‌شوند: 1- گفت‌و‌گو در یک قالب و صورت نمایشگاهی، که بیشتر رویکرد ترویجی دارد؛ من با دیگری گفت‌و‌گو می‌کنم تا خودم را به نمایش بگذارم و دیدگاه های خودم را بیان کنم، البته قصد نفی دیگری را هم ندارم. در اینجا از واژه نمایشگاهی استفاده شد چون برای مثال ما در نمایشگاه‌کتاب و...، کتب خودمان را عرضه می‌کنیم و دیگران هم کتب خودشان را عرضه می‌کنند.

 2- در این نوع گفت‌و‌گو من بحث خودم را مطرح می‌کنم تا مطلب دیگران رو نفی کنم.

 3- این نوع گفت‌و‌گو، گفت‌و‌گوی تفاهمی می‌باشد من خودم را قبول دارم ولی برای دیگران هم محلی از اعراب قائل هستم و ممکن است در عین تفاوت، مشترکاتی هم داشته باشیم(گفت‌و‌گو بر اساس مشترکات صورت می‌گیرد).

4- ضمن اینکه به مشترکات خود با دیگران واقف هستم، تفاوت‌ها را نیز می‌دانم اما تمرکز من روی تفاوت‌هاست. این گفت‌و‌گوی فلسفی می‌باشد که از نظر ما جزء مهم‌ترین نیازهای بشر هم محسوب می‌شود.

من بر فرض چیزی هم بدانم، همه چیز را نمی‌دانم پس من با شما گفت‌و‌گو می‌کنم که دانایی شما را به خودم اضافه کنم. شعار سقراط، تعمیم نادانی است. اینکه هیچکس نمی داند. و می‌گوید: «فرق من با دیگران در این است که دیگران نمی‌دانند که نمی‌دانند ولی من می دانم که نمی‌دانم.» و این تفاوت، تفاوت کوچکی نیست. دانستن نادانی اولین حرکت به سمت دانایی می‌باشد. سقراط می‌گوید ساز و کار رسیدن به دانایی گفت‌و‌گو می‌باشد.

ما در دیدگاه فلسفی خودمان این را گفت‌و‌گو می‌نامیم؛ یک سنت سقراطی-گادامری که بیش از 2500 سال قدمت دارد و هرچه گذشته به ارزش این نوع گفت‌و‌گو –که از نظر ما گفتگوی واقعی است-افزوده شده است.

سه شکل اول را ما یا اصلا گفت‌و‌گو نمی‌دانیم یا گفت‌و‌گویی با کارکرد معرفت‌شناسی که منجر  به مسیر دانایی می شود نیست. در شکل سوم هم نهایتا ما در چرخه خود، رفت و بازگشت می‌کنیم.

امروزه بحث دیالوگ در حوزه های مختلفی غیر از فلسفه و ادیان نیز کارکرد دارد و ما در این زمینه در خیلی از ‌جاها مثل ادبیات، مدیریت و... شکست خورده ایم. مهم‌ترین کتابی که افراد مدیریتی در این زمینه نوشته اند کتابی از آقای ویلیام آیزاک به نام «هنر با هم فکر کردن» می‌باشد.

آیزاک در این کتاب می‌گوید گفت و‌گو یعنی باهم فکرکردن و از نظر ریشه‌شناسی واژه دیالوگ تعریفی ارائه می دهد که کامل ترین تعریفی است که می‌شود برای گفت‌و‌گو به کار برد.

در حوزه انسان‌های متعارف، انسان‌های کمی داریم که بتوانند بدون گرفتار شدن به پارادوکس وارد گفت‌وگو به این معنا شوند، زیرا اکثر انسان‌های متعارف ملاک و معیار اول سقراطی را ندارند. زیرا از مردم در مورد هرچیزی که سوال کنی می‌گویند حق ما ضایع شده است بجز عقل و شعور که همه فکر می‌کنند بیش از اندازه از آن برخوردار هستند.

ادیان نیز می‌گویند ما انسانی نیستیم، ما خدایی هستیم و ما آمده‌ایم تا حقیقت مطلق را به شما بگوییم. و اینجا من که در یک دین خاصی هستم چرا باید با یک اصحاب دین دیگری گفت‌و‌گو بکنم؟ آیا راهی هست اصحاب ادیان را قانع کنیم که وارد گفت‌و‌گو شوند؟

در یک شرایطی می‌شود آن‌ها را قانع کرد: محور اول: اگر بتوانیم به اینها محور هایدگری را بدهیم که هر نوع دیگرشناسی خود شناسی به حساب می‌آید. در اینجا انسان هرچقدر هم خودخواه باشد به او می‌شود پیشنهاد خودشناسی داد(تعرف الاشیا بأضدادها).

 محور دوم: به کمک تکنیک تمایز این کار را انجام دهیم. به اصحاب ادیان می‌گوییم دین شما مطلق است، اما شما که کامل نیستید. می‌شود مرزی بین دین و معرفت دینی برقرار کرد. این دو محور اول شکل دهنده به گفت‌و‌گوی ضعیفی است. اگر خواهان شکل قوی دیالوگ هستیم محور سوم می‌تواند مبنا باشد.

 محور سوم: اینکه گفته شود دین‌های ما ناقص است، کسی اگر این حرف را بزند به صورت رادیکالی باب گفت‌و‌گو باز می‌شود. و آیا داریم کسانی را در میان اصحاب ادیان که همچنین حرفی بزند؟

دیدگاه وحدت متعالی ادیان سنت‌گرایان در ظاهر همین را می‌گوید. اصلی‌ترین دیدگاه این است که تنها یک حقیقت مطلقی در عالم وجود دارد و غیر از او بقیه چیزها همگی نسبی هستند. از آن حقیقت مطلقِ فی نفسه، تعبیر می‌شود به حقیقت غایی و نهایی. و به آن حقیقت خدا نمی‌گویند تا در ادیانی که خدا به صورت رسمی وجود ندارد این ادیان نیز از این دایره خارج نشوند.

و بقیه چیزها ظهورات آن حقیقت هستند؛ این ظهورات یا ظهورات تکوینی آن حقیقت هستند یا تجلیات تشریعی که در قالب ادیان تجلی پیدا کرده است. و این ادیان وحیانی که ما می بینیم تجلی آن حقیقت غایی هستند و نه خود آن .

در اینجا ادیان وحیانی و الهی در عالم، حقیقت‌های مطلق نسبی هستند و ظهور نسبی آن حقیقت فی‌نفسه‌اند اما برای پیروان خود مطلق‌اند. اینها می‌گویند او حقیقت مطلق است و ما همیشه نسبی هستیم. ما که ناقص هستیم باید در قالب گفت‌و‌گوی ادیان ظهورات همدیگر را کامل کنیم. و خود دین ظهور ناقص است از آن حقیقت مطلق و در اینجا نمی‌گوید معرفت من ناقص است می‌گوید خود دین ناقص است و مسیر برای گفت‌و‌گوی ادیان هموار می‌شود.

در پایان ایشان افزودند: در مورد وحدت ادیان، ما چگونه مساله وحدت را با کثرت و کثرت را با وحدت و مساله‌ی ادعای اطلاق را با نسبی‌گرایی واقعی ادیان جمع کنیم؟ این کلید معمای گفت‌و‌گوی ادیان است.

بحث گفت‌و‌گوی ادیان خیلی شبیه به بحث حمل در ادبیات و منطق می‌باشد. در بحث حمل می‌گوییم یک موضوع داریم و یک محمول و یک رابطه. اگر صرفا یک کثرتی داشته باشیم این برای حمل کافی نیست، مگر اینکه یک وجه وحدت نیز وجود داشته باشد. در گفت‌و‌گوی ادیان ما باید یک ایده برای وحدت داشته باشیم و یک ایده برای کثرت و آنها را باهم تنظیم کنیم تا دچار تناقض نشویم.

تنها زمانی باب گفت‌و‌گو باز می‌شود که افراد از یک جهت نظریه ای برای کثرت داشته باشند و از یک جهت نظریه ای برای وحدت؛ و به نظر می‌رسد سنت‌گرایان این‌گونه هستند، زیرا در وحدت متعالیه، او باطن همه ماست و ما ظاهرهای متکثر و تجلی او هستیم پس در یک چیزی با یکدیگر اشتراک داریم. نظریه کثرت نیز ظهورات متکثر می‌شود که در عین کثرت وحدت نیز داریم.

 

تهیه کننده: محمدامین شهبازی